روزنگاریهای بانو

سلام و شب بخیر  الان شیراز هستم و خونه ی داداشم، حسابی داره درد میکشه با این حالش از صبح تا عصر ساعت 6 سرکار بود ،الانم که اومد خونه نشست مرغ پاک کرد و خرد کرد ،بعدش هم از درد دراز کشید ،من فکر میکنم همه ی ما آدمها چوب بی انصافی هامون رو میخوریم داداش منهم متاسفانه بی انصافی هایی در مقابل اعضای خانواده ش کرد ،امشب خیلی براش صحبت کردم و سعی کردم نگاهش رو به زندگی بازتر کنم ولی خب کسی که خوابه رو میشه بیدار کرد ولی کسی که خودش رو به خواب زده هیچ طوری بیدار نمیشه ،داداشم الآن تو شرایط خودش رو به خواب زدنه،بعضی وقتها از بعضی آدمهای دوروبرمون بت درست میکنیم و اونجا متاسفانه پدرخانمش براش بت شده البته از اولش بت بود واسه همین ندیده دخترش رو گرفت چون پدرخانمش دوست داشت این داداش اسکل من دامادش بشه و خوشبختانه داماد فوق العاده ای هم شد یعنی کل این قبیله خری به خوبی داداشم پیدا نمیکردند برای همین زنداداش عزیزم وقتی داداشم بیمارستان بستری شد 8 صبح زنگ زد پدرم رو از 1000کیلومتر دورتر بیدار کرد تا استرس وارد کنه ولی خانواده ی خودش که در یک قدمی ش بودند خبر نکرد تا داماد غریبشان تنهایی در بیمارستان,انسان جایزالخطاست,انسان جایزالخطاست یا ممکن الخطا,انسان جایزالخطا ...ادامه مطلب